واجب است سجده شکری بر تو ای صنما ...
امیر هفته پیش با امیر امروز هزار برابر متفاوت بود ...
هفته پیش جهنمی بود که توش دست و پا میزدیم ،لغو شدن چهار تا قرارداد مهم یعنی سقوط کامل و پر ضرر ...
امیر هفته پیش قرمز شد ،سیاه شد ،مرد و زنده شد و 24 ساعت بی هوش و بی حال بود ...
توی همین یک هفته شکست ،اعتبارش برای کسی اهمیت نداشت ...
اما دیروز
انگار معجزه بود
انقدری که برای حال بد امیر زجه زدم شاید خدا دلش سوخت و حتما دعا های شما 💛
آفتاب هنوز نرفته بود که قرآنی که از خانمی که توی بیمارستان دیدمش گرفته بودمو باز کردم توی صفحه اولش نوشته بود
باز میشه این در نگران نباش ...
خوندم و گریه کردم ،با هر آیه ای که میخوندم حال بد امیر جلوی چشمم بود ...
نزدیکای ساعت 10 شب پیام داد :
کارم زیاده شب نمیام
باشه ای براش فرستادم و گفتم خودتو خسته نکن
نوشت خسته تر ازین
و دوباره سوختم ...
نمیدونم فراز چندم بود که دیگه نکشیدم و خوابم برد ،اذان میگفتن که بیدار شدم
نمازمو خوندم و از خودش کمک خواستم
هنوز ساعت 8 هم نشده بود که صدای شاد امیر بیدارم کرد
عین دیوونه ها میخندید و میگفت :حل شد ....باورت میشه ...همش درست شد ...همه چی درست شد
نمیدونم چقدر گذشت که من گریه کردم از شوق و امیر خندید .
به همکاراش زنگ زد و خبر داد و خدا میدونه که چقدر خوشحال شدن ...
هنوز همه چی به روال نشده اما تا آخر هفته همه چیز درست میشه ...
پ ن :ممنون از همدلی ها و دعا های خوبتون ❤️
پ ن 2 :خدایا شکرت 💙