تو همان حس نابی که در من گم شدی ...
قشنگترینم ... عزیزکم ... شیرینم .... همیشه با خودم فکر میکنم که اون روزی که نبض قلب منو تو با هم یکصدا میشه میاد یا نه ... یعنی میشه یه روزی بیاد که تو ،تو وجودم بچرخی و تکون بخوری و من دلم هزار بار برات بره ... روزی هزار بار از نوازش گونه های نرمت بمیرم و زنده بشم ... صدام کنی مامانی و من همونجا قلبم جمع بشه از صدای نازت ... کنارم بشینی و برام حرف بزنی و من فقط از خدا بخوام که این روزا تموم نشه ... روزی که بخوای بری مدرسه و هر روزش برام از درس و همکلاسی هات بگی ... بخوای کنکور شرکت کنی و من همش دستام به آسمون باشه که تو یه وقت زمین نخوری ... دانشگاه قبول بشی و بهم بگی میبینی چه قدر بزرگ شدم و من اون لحظه به تار...